موضوع: "بدون موضوع"
صله رحم و طولانی شدن عمر
نوشته شده توسطحسینی واعظ 1ام فروردین, 1393امام صادق فرمود : یا میسر! «یَا مُیَسِّرُ قَدْ حَضَرَ أَجَلُكَ غَیْرَ مَرَّة» بارها عزرائیل آمده است، جان تو را بگیرد. «كُلَّ ذَلِكَ یُۆَخِّرُكَ اللَّهُ بِصِلَتِكَ رَحِمَك» هر دفعه عزرائیل آمده است جان تو را بگیرد، تو قبلش یك صلهی رحم كردی خدا عمر تو را طولانی داده است. «وَ بِرِّكَ قَرَابَتَك» (وسائلالشیعه/ج9/ص389) و این به این است كه به فامیلهایت میرسی.
!
سال نو مبارک
نوشته شده توسطحسینی واعظ 1ام فروردین, 1393
صله رحم، که یکی از سنتهای زیبای ایرانیان در ایام نوروز است آثار و برکات فراوانی برای زندگی فردی و اجتماعی انسان دارد. شماری از این آثار عبارتند از:
1- صلهرحم بسیاری از نیازهای عاطفی انسان مانند تعلق داشتن به گروه، محبت کردن و محبت دیدن را برآورده میسازد. انسان با صله رحم به آرامش و نشاطی خاص میرسد. به نظر میرسد یکی از بهترین راهها برای برطرف کردن ناراحتیهای عصبی، برقراری صلح رحم سالم با همان شرایطی است که اسلام میخواهد یعنی به دور از رنجاندن، زخم زبان، تهمت، غیبت و …
2- مشکلات زندگی آثار روانی بر انسان دارد. بازگو کردن آنها برای افراد مورد اطمینان، سبب کاهش فشار آنها میشود. لذا یکی از برنامههای روانشناسان بالینی فراهم کردن محیطی برای این افراد است تا به بیان مشکلات خود بپردازند و به آنها سفارش میکنند تا برای افراد قابل اطمینان در حدی که سبب لطمه به گوینده نشود نیز بیان کنند. صله رحم فضایی سالم را فراهم میکند تا انسان با بیان چالشهای زندگی، استرسها را کاهش دهد. روایات متعددی گواهی میدهند صله رحم موجب طولانی شدن عمر میشود. این روایات ممکن است اشاره به همین داشته باشد که انسان در پناه صلح رحم به آرامش روانی و در پی آن به سلامت جسم میرسد.
3- هوش اجتماعی یکی از شاخصهای علم روانشناسی است و بنا به گفته متخصصان همواره این هوش قابل افزایش است. هر چه برخوردهای اجتماعی انسان بیشتر باشد هوش اجتماعی او رشد بیشتری مییابد. صله رحم یکی از راههای مهم برای ارتقای این ویژگی در انسان است.
4- مساعدت و خدمت به دیگران بهویژه خویشاوندان، فوقالعاده مورد تاکید اسلام است. گفتنی است که وقتی سخن از کمک به میان میآید تنها کمک مالی به ذهن خطور میکند حل نزاع های خانوادگی، راهنمایی های شغلی و درسی، ازدواج پسران ود ختران و … نمونههایی از کمک به غیر است. صلهرحم زمینه آگاهی از مشکلات خویشاوندان را فراهم میسازد تا در صورت امکان به کمک آنها بشتابد. البته کمک برای برطرف کردن نیازهای مالی یکی از نمونههای مهم مساعدت به دیگران است و خویشاوند هرچه نزدیکتر باشد، اجرا و فضیلت بیشتری هم به دنبال دارد. بنابراین صله رحم با بستگان نیازمند را باید در اولویت قرار داد اما برخی به عکس عمل میکنند.
5- گاهی به جا آورنده صلهرحم نیز در زندگی با گرههایی مواجه میشود که به دست خویشاوندان باز میشود. لذا در روایت است که صله رحم موجب ازدیاد مال و روزی به جا آورنده آن میشود و حتی در روایت است که صاحب ثروت بینیاز از خاندانش نیست.
نخستین چیزی كه خداوند روز قيامت دربارۀ آن داوری میکند !
نوشته شده توسطحسینی واعظ 6ام آذر, 1392خون
پيامبر خدا (صلّی الله علیه وآله):
أوَّلُ ما يَحْکُمُ اللهُ فیهِ يَومَ القِيامَةِ الدِّماءُ.
نخستین چیزی كه خداوند روز قيامت دربارۀ آن داوری میکند، خون (مردم) است.
کافی، ج 7، ص 271
اصحاب گمنام عاشورایی ..
نوشته شده توسطحسینی واعظ 1ام آذر, 13921. اغلب به اشتباه وقتی میخواهیم از بزرگی حماسهی زنان کربلا یاد کنیم میگوییم کاری مردانه کردند. حال آنکه عظمت حماسهی زنان عاشورایی در زنانهبودن حماسهی آنهاست و همهی لطفش هم به همیناست…
2. در بین اصحاب عاشورایی سیدالشهدا علیه السلام برای من و شاید برای خیلیها، داستان زهیربن قین از جذابترین داستانهاست. داستان مردی که از دعوت سیدالشهدا علیه السلام خبر داشت و علیرغم عثمانی مذهب بودنش، به حقانیت امام و باطل بودن دستگاه جور معترف بود؛ اما نمیخواست به قافلهی عاشورائیان بپیوندد
فرق زهیر با خیلیهای دیگر که دعوت امام را میشنیدند در این بود که آنها هنوز تصمیم نگرفته بودند که حسینی باشند اما زهیر، تصمیم گرفته بود که حسینی نباشد.
عزمش را جزم کرده بود که مبادا نگاهش به نگاه پسر دختر پیامبر بیفتد. اگر دنیا دیگران را فریب داده بود و از امام غافل کرده بود، زهیر خودش دنیا را انتخاب کرده بود و در دلش دست رد به سینهی امام زده بود.
هرجا که پسر دختر پیامبر، خیمه میزد، زهیر، خیمهاش را جمع میکرد و به جای دورتری میرفت. حساب دستش بود که مبادا با امام هم منزل شود. زهیر خوب میدانست برای اینکه در تصمیمش موفق شود فقط باید مراقب یکچیز باشد. اینکه چشمهایش به چشمهای امام نیفتد.
امام، اما گوهری را که در وجود زهیر بود خوب میشناخت. موقعش که رسید، زهیر را به دام انداخت. او را مال خودش کرد. زهیر وقتی داشت با پای خودش به خیمهی امام میرفت، خوب میدانست که برگشتی در کار نیست.
تاریخ نوشته که زهیر وقتی نگاهش به نگاه سیدالشهدا افتاد حسینی شد اما من فکر میکنم زهیری که اینقدر از نگاه امام فرار میکرد، لابد وقتی قبول کرد که به خیمهی امام برود و همان موقع که از خیمهی خودش بیرون میآمد، حسینی شده بود. حالا خیلی از ما به مقام زهیر رشک میبریم و با مرور داستانش بر حال و روز خودمان اشک میریزیم.
۵. در دستگاه الهی گاهی خیلی مقامات و درجات را به کسانی میدهند که تصورش برای ما ساده نیست. خدا به حکم پرده نشینیاش، نقشهای مهم آفرینش را هم به بندگان پردهنشینش میدهد. در بلندمرتبگی زهیر و همهی اصحاب عاشورایی سیدالشهدا هیچکس شک و شبههای ندارد. اما سیدالشهدا اصحاب گمنامی هم دارد که کمتر از مقامشان یاد میکنیم.
معلوم نیست فردای محشر وقتی بخواهند نام یاران عاشورایی امام را به ترتیب بخوانند نام زهیر را زودتر بخوانند یا نام همسرش را. بیدار کردن کسی که خودش را به خوابزده خیلی سختتر از بیدار کردن کسیست که خواباست. زهیر خودش را به خواب زدهبود وگرنه زیر چشمی کاروان عاشورا را رصد میکرد. کافی بود که زهیر در تیررس نگاه امام آفتابی شود. شکارش برای امام ساده بود. همت را کسی کرد که این شکار گریزپا را آرامآرام به سمت دام کشاند.
زهیر فکر همهجا را کرده بود جز اینجا را. عظمت حماسه ی دُلهَم -همسر زهیر- به زنانهبودن آن است. حماسهای از جنس همان نرمش و لطافتی که زنان میدانند و بس.
تاریخ فقط همین را نوشتهاست که دُلهَم به زهیر گفت: سبحانالله! پسر رسول خدا برایت پیام میفرستد و تو تأمّل میکنی؟ برو و حرفش را بشنو و برگرد. همهی راز شکستهشدن سرسختی زهیر در نرمی و لطافت همین چند کلمه است. امام صادق علیه السلام فرمود تکاندادن دلها از تکان دادن کوهها سختتر است.
دُلهَم، این کوه سخت را که نه، این سختتر از کوه را با با نرمش و لطافت زنانهاش نه تنها تکان داد که از جا درآورد و دست زهیرش را گذاشت در دست ولیّش. اگر دستان دُلهَم در دست حسین فاطمه علیهما السلام نبود بیشک نمیتوانست چنین کاری کند. من که میگویم دلهَم و امام از قبل با هم همدست بودند…
نرمش دُلهَم از جنس همان نرمشی بود که همهی زنها بلدند اما هنر دُلهَم این بود که هنر زنانهاش را درست به کار برد و عشق خودش را به همسرش با عشق بزرگتری پیوند داد و آن را همیشگی کرد.
زهير در برابر گفته اين بانوي آگاه،نتوانست مقاومت كند و در حالي كه هنوز اشتياق و رغبتي در قلب خود نمي يافت. برخاست و خود را به پيشگاه مقدس امام عليه السلام رسانيد. مشاهده جمال ملكوتي و جذاب و پراخلاص حسين،آتش شوق را در نهادش بيدار كرد و تمام وجودش مجذوب آن بزرگوار گرديد و براي ياري حسين تصميمي پولادين گرفت و در حقيقت خود را براي مرگ آماده ساخت.
“دلهم” كه از نتايج سخنان سعادتبخش خود خبر نداشت و هنوز قيافه عبوس شوهر در وقت حركت،در خاطرش مجسم بود،مشاهده كرد كه زهير با چهره اي باز و شكفته،مراجعت كرد و در حالي كه آثار شادي و سرور از سيمايش جلوه گر بود،به همسر والاگهر خويش گفت:
ـ من ترا طلاق مي گويم. تصميم گرفته ام همراه حسين باشم. دوست نمي دارم كه به سبب من متحمل رنجي بشوي.
سپس او را به بعضي از خويشاوندان خود سپرد تا مراقب احوال و زندگيش باشند. دلهم كه تيرش بهدف اصابت كرده و در كار خود توفيقي بزرگ يافته بود،به زهير گفت: ـ برو،خدا به تو خير دهد. خواهش من اين است كه در روز قيامت،در پيشگاه جد بزرگوار حسين عليه السلام،بياد من هم باشي. زهير به تشويق اين بانوي قهرمان،در سپاه حسين با شور و اخلاص جنگيد و ميمنه سپاه را برعهده گرفت. هنگام كارزار چنين گفت: منم زهير و منم پسر قين. شما را با شمشير از حسين دور مي كنم. حسين يكي از دو سبط پيامبر خداست. شما را مي زنم و عيبي در آن نمي بينم. سرانجام،پس از كشتن 120نفر،به شهادت رسيد. درود بر روان او و همسري كه در اين راه تشويقش كرد!
خبر شهادت حسين و يارانش در همه جا منتشر شد."دلهم” نيز اطلاع يافت كه بدن پاره پاره كشتگان را بر روي زمين انداخته و از دفن آنها خودداري كرده اند. او كه بشهادت زهير خود را سرفراز مي ديد،غلام زهير را مامور كرد كه بكربلا رود و پيكر زهير را كفن و دفن كند. غلام بكربلا آمد. صحنه اي دلخراش ديد. بدنهاي بي سر و غرق در خون،منظره اي جانسوز بوجود آورده بودند. غلام پيش خود گفت:ـ آقاي خود را كفن كنم و بدن حسين را بي كفن بگذارم! بخدا هرگز چنين كاري نخواهم كرد. سپس بدن مقدس امام را با كفني پوشانيد. آنگاه با كفني ديگر بدن زهير را،و بدينترتيب ماموريت خود را كاملتر از آنچه از او خواسته شده بود،انجام داد و مراجعت كرد
کعبه غمهای دنیا زینب است
نوشته شده توسطحسینی واعظ 23ام آبان, 1392زینب، نهال غم، چه به ویرانه می نشاند
می ریخت خاک و آب هم از دیده می فشاند
آن کوه استقامت و، آن معدن وقار در ماتم رقیه، دگر طاقتش نماند
زینب که تا سحر، همه شب در قیام بود آن شب دگر، نماز شبش را نشسته خواند
شاعر:حبیب چایچیان