« نخستین چیزی كه خداوند روز قيامت دربارۀ آن داوری میکند !کعبه غمهای دنیا زینب است »

اصحاب گمنام عاشورایی ..

نوشته شده توسطحسینی واعظ 1ام آذر, 1392


1. اغلب به اشتباه وقتی می‌خواهیم از بزرگی حماسه‌ی زنان کربلا یاد کنیم می‌گوییم کاری مردانه کردند. حال آنکه عظمت حماسه‌ی زنان عاشورایی در زنانه‌بودن حماسه‌ی آنهاست و همه‌ی لطفش هم به همین‌است…

2. در بین اصحاب عاشورایی سیدالشهدا علیه السلام برای من و شاید برای خیلی‌ها، داستان زهیربن قین از جذاب‌ترین داستان‌هاست.  داستان مردی که از دعوت سیدالشهدا علیه السلام خبر داشت و علیرغم عثمانی مذهب بودنش، به حقانیت امام و باطل بودن دستگاه جور معترف بود؛ اما نمی‌خواست به قافله‌ی عاشورائیان بپیوندد

فرق زهیر با خیلی‌های دیگر که دعوت امام را می‌شنیدند در این بود که آنها هنوز تصمیم نگرفته بودند که حسینی باشند اما زهیر، تصمیم گرفته بود که حسینی نباشد.

عزمش را جزم کرده بود که مبادا نگاهش به نگاه پسر دختر پیامبر بیفتد. اگر دنیا دیگران را فریب داده بود و از امام غافل کرده بود، زهیر خودش دنیا را انتخاب کرده بود و در دلش دست رد به سینه‌ی امام زده بود.

هرجا که پسر دختر پیامبر، خیمه می‌زد، زهیر، خیمه‌اش را جمع می‌کرد و به جای دورتری می‌رفت. حساب دستش بود که مبادا با امام هم منزل شود. زهیر خوب می‌دانست برای اینکه در تصمیمش موفق شود فقط باید مراقب یک‌چیز باشد. اینکه چشم‌هایش به چشم‌های امام نیفتد.

امام، اما گوهری را که در وجود زهیر بود خوب می‌شناخت. موقعش که رسید، زهیر را به دام انداخت. او را مال خودش کرد. زهیر وقتی داشت با پای خودش به خیمه‌ی امام می‌رفت، خوب می‌دانست که برگشتی در کار نیست.

تاریخ نوشته که زهیر وقتی نگاهش به نگاه سیدالشهدا افتاد حسینی شد اما من فکر می‌کنم زهیری که این‌قدر از نگاه امام فرار می‌کرد، لابد وقتی قبول کرد که به خیمه‌ی امام برود و همان موقع که از خیمه‌ی خودش بیرون می‌آمد، حسینی شده بود. حالا خیلی از ما به مقام زهیر رشک می‌بریم و با مرور داستانش بر حال و روز خودمان اشک می‌ریزیم.

۵. در دستگاه الهی گاهی خیلی مقامات و درجات را به کسانی می‌دهند که تصورش برای ما ساده نیست. خدا به حکم پرده نشینی‌اش، نقش‌های مهم آفرینش را هم به بندگان پرده‌نشینش می‌دهد. در بلندمرتبگی زهیر و همه‌ی اصحاب عاشورایی سیدالشهدا هیچ‌کس شک و شبهه‌ای ندارد. اما سیدالشهدا اصحاب گمنامی هم دارد که کمتر از مقامشان یاد می‌کنیم.

معلوم نیست فردای محشر وقتی بخواهند نام یاران عاشورایی امام را به ترتیب بخوانند نام زهیر را زودتر بخوانند یا نام همسرش را. بیدار کردن کسی که خودش را به خواب‌زده خیلی سخت‌تر از بیدار کردن کسی‌ست که خواب‌است. زهیر خودش را به خواب زده‌بود وگرنه زیر چشمی کاروان عاشورا را رصد می‌کرد. کافی بود که زهیر در تیررس نگاه امام آفتابی شود. شکارش برای امام ساده بود. همت را کسی کرد که این شکار گریزپا را آرام‌آرام به سمت دام کشاند.

زهیر فکر همه‌جا را کرده بود جز اینجا را. عظمت حماسه ی دُلهَم -همسر زهیر- به زنانه‌بودن آن است. حماسه‌ای از جنس همان نرمش و لطافتی که زنان می‌دانند و بس.

تاریخ فقط همین را نوشته‌است که دُلهَم به زهیر گفت: سبحان‌الله! پسر رسول خدا برایت پیام می‌فرستد و تو تأمّل می‌کنی؟ برو و حرفش را بشنو و برگرد. همه‌ی راز شکسته‌شدن سرسختی زهیر در نرمی و لطافت همین چند کلمه است. امام صادق علیه السلام فرمود تکان‌دادن دل‌ها از تکان دادن کوه‌ها سخت‌تر است.

دُلهَم، این کوه سخت را که نه، این سخت‌تر از کوه را با با نرمش و لطافت زنانه‌اش نه تنها تکان داد که از جا درآورد و دست زهیرش را گذاشت در دست ولیّش. اگر دستان دُلهَم در دست حسین فاطمه علیهما السلام نبود بی‌شک نمی‌توانست چنین کاری کند. من که می‌گویم دلهَم و امام از قبل با هم همدست بودند…

نرمش دُلهَم از جنس همان نرمشی بود که همه‌ی زن‌ها بلدند اما هنر دُلهَم این بود که هنر زنانه‌اش را درست به کار برد و عشق خودش را به همسرش با عشق بزرگتری پیوند داد و آن را همیشگی کرد.

زهير در برابر گفته اين بانوي آگاه،نتوانست مقاومت كند و در حالي كه هنوز اشتياق و رغبتي در قلب خود نمي يافت. برخاست و خود را به پيشگاه مقدس امام عليه السلام رسانيد.  مشاهده جمال ملكوتي و جذاب و پراخلاص حسين،آتش شوق را در نهادش بيدار كرد و تمام وجودش مجذوب آن بزرگوار گرديد و براي ياري حسين تصميمي پولادين گرفت و در حقيقت خود را براي مرگ آماده ساخت.

“دلهم” كه از نتايج سخنان سعادتبخش خود خبر نداشت و هنوز قيافه عبوس شوهر در وقت حركت،در خاطرش مجسم بود،مشاهده كرد كه زهير با چهره اي باز و شكفته،مراجعت كرد و در حالي كه آثار شادي و سرور از سيمايش جلوه گر بود،به همسر والاگهر خويش گفت:

ـ من ترا طلاق مي گويم. تصميم گرفته ام همراه حسين باشم. دوست نمي دارم كه به سبب من متحمل رنجي بشوي.

سپس او را به بعضي از خويشاوندان خود سپرد تا مراقب احوال و زندگيش باشند. دلهم كه تيرش بهدف اصابت كرده و در كار خود توفيقي بزرگ يافته بود،به زهير گفت: ـ برو،خدا به تو خير دهد. خواهش من اين است كه در روز قيامت،در پيشگاه جد بزرگوار حسين عليه السلام،بياد من هم باشي. زهير به تشويق اين بانوي قهرمان،در سپاه حسين با شور و اخلاص جنگيد و ميمنه سپاه را برعهده گرفت. هنگام كارزار چنين گفت: منم زهير و منم پسر قين. شما را با شمشير از حسين دور مي كنم. حسين يكي از دو سبط پيامبر خداست. شما را مي زنم و عيبي در آن نمي بينم. سرانجام،پس از كشتن 120نفر،به شهادت رسيد. درود بر روان او و همسري كه در اين راه تشويقش كرد!

خبر شهادت حسين و يارانش در همه جا منتشر شد."دلهم” نيز اطلاع يافت كه بدن پاره پاره كشتگان را بر روي زمين انداخته و از دفن آنها خودداري كرده اند. او كه بشهادت زهير خود را سرفراز مي ديد،غلام زهير را مامور كرد كه بكربلا رود و پيكر زهير را كفن و دفن كند. غلام بكربلا آمد. صحنه اي دلخراش ديد. بدنهاي بي سر و غرق در خون،منظره اي جانسوز بوجود آورده بودند. غلام پيش خود گفت:ـ آقاي خود را كفن كنم و بدن حسين را بي كفن بگذارم! بخدا هرگز چنين كاري نخواهم كرد. سپس بدن مقدس امام را با كفني پوشانيد. آنگاه با كفني ديگر بدن زهير را،و بدينترتيب ماموريت خود را كاملتر از آنچه از او خواسته شده بود،انجام داد و مراجعت كرد

 

نظر از: یادگاری [عضو] 

سلام دوست بزرگوارم!تحت تاثیر ادبیات زیبای این دلنوشته گرانبها قرار گرفتم. خدا کند ما هم با نگاهی دلمان برای همیشه حسینی باقی بماند وچون دلهم با تصمیمی شجاعانه و به موقع سعادت دنیا و آخرت را برای خود رقم بزنیم.به ما هم سری بزنید.

1392/09/01 @ 23:20


فرم در حال بارگذاری ...


 
مداحی های محرم