موضوع: "بدون موضوع"
اولین مدا فع ولایت
نوشته شده توسطحسینی واعظ 7ام اردیبهشت, 1391اولین دفاعیات برای حفظ اصالت قرآن توسط حضرت زهرا (ع) شکل گرفت.
و این کار مهم با مأمور بودن امیر مؤمنان (ع) به سکوت ،
تنها از حضرت صدیقه طاهره ساخته بود
تا با علم و عصمت
و شجاعت و معنویت
و آگاهی به معانی قرآن ،
سران سقیفه را افشا کند.
آغاز کربلا..
نوشته شده توسطحسینی واعظ 7ام اردیبهشت, 1391غربت فاطمیه را پایانی نیست، که آغاز غربت کربلاست…
تقدیم به مولاصاحب الزمان
نوشته شده توسطحسینی واعظ 6ام اردیبهشت, 1391ای دل،ای دادرس باطن من،یار کجاست
محفل و مجلس دردی کش بیدار کجاست؟؟
ای دل ای یاور تنهایی شب تا به سحر
دانی امّا که پریشان رخ و دلدار کجاست؟؟
این دل ساده ی من در غم هجران امروز
منتظر مانده ولی وعده ی دیدار کجاست؟؟
من در این راه خراب و پر فراز و پر نشیب
مانده ام بی کس و بیمار، مددکار کجاست؟؟
از لسان الغیب گویم ،که کلامش خوش بود
شعر های سحر رندِ گهر بار کجاست؟؟؟ :
” آن کس است اهل بشارت که اشارت داند
نکتهها هست بسی محرم اسرار کجاست؟؟ “
یار در حجره و ما در پی دیدار هستیم
دور خود گشتیم و چرخیدیم، پدیدار کجاست؟؟
زار و بیمار نباشم ،خسته ی ره نشوم
واعـظ این عمر سر آمد،مستِ هشیار کجاست؟؟
سروده سیدجلال حسینی واعظ
فاطمه مالک محشر
نوشته شده توسطحسینی واعظ 6ام اردیبهشت, 1391
روزى پيامبر صلى الله عليه و آله به منزل فاطمه عليهاالسلام آمد و او را محزون ديد. به او فرمود: دخترم، حزن و اندوه تو براى چيست؟ عرض كرد: پدر جان، محشر و برهنه ايستادن مردم در روز قيامت را ياد كردى! فرمود: دخترم، آن روز بزرگى است، ولى جبرئيل از خدا به من خبر داد كه خداوند مى فرمايد:
اول كسى كه روز قيامت زمين براى او شكافته مى شود من هستم، بعد پدرم ابراهيم، سپس شوهرت على بن ابى طالب است.
آنگاه خداوند جبرئيل را با هفتاد هزار فرشته به سوى تو مى فرستد، و بر سر قبر تو هفت قبه از نور مى زند. بعد اسرافيل سه حله از نور براى تو مى آورد و بالاى سرت مى ايستد و تو را صدا مى زند: يا فاطمه بنت محمد، برخيز به سوى محشرت.
تو برمى خيزى و از ترس در امان هستى، و عورت تو پوشيده است بعد اسرافيل آن حله ها را به تو مى دهد و تو آنها را مى پوشى. سپس زوقائيل با مركبى از نور نزد تو مى آيد كه زمام آن از مرواريد تر است، و روى آن زيراندازى از طلا است.
تو سوار آن مى شوى و زوقائيل زمام آن را بر دوش مى كشد، و در پيش روى تو هفتاد هزار ملك كه در دستهاى آنان علمهاى تسبيح است. هنگامى كه راه مى افتى هفتاد هزار حوريه به استقبال تو مى آيند، و نگاه كردن تو را به يكديگر مژده مى دهند، و در دست هريك آنان مجمره اى از نور است كه از آنها بوى عود بدون آتش بالا مى رود و بر سر آنان تاجهاى جواهر نشان است كه با زبرجد سبز زينت داده شده است.
آنان از طرف راست تو مى آيند و تو همانطور كه از قبر آمدى مسير را ادامه مى دهى تا آنان تو را ملاقات مى كنند. مريم دختر عمران با هفتاد هزار حورالعين كه همراه تو اند به استقبال تو مى آيند و به تو سلام مى دهند، و او با همراهانش از طرف چپ تو حركت مى كنند. سپس مادرت خديجه دختر خويلد اول زنى كه به خدا و رسول ايمان آورده به استقبال تو مى آيد، و همراه او هفتاد هزار ملك كه در دستهايشان علمهاى تكبير است.
و قتى نزديك محشر مى شوى، حوا با هفتاد هزار حوريه به همراه آسيه بنت مزاحم به استقبال تو مى آيند و او با همراهانش با تو حركت مى كنند. و قتى وسط اهل محشر رسيدى در حاليكه خداوند آن روز همه ى خلايق را در يك جا جمع مى نمايد، و همه گوش به فرمان مى ايستند.
سپس منادى از زير عرش ندا مى كند و خلايق مى شنوند: ديدگانتان را ببنديد تا فاطمه صديقه دختر محمد و همراهانش عبور كنند. آن روز كسى به سوى تو نظر نمى كند مگر ابراهيم خليل الرحمن و على بن ابى طالب. آدم، حوا را طلب مى كند و او را با مادرت خديجه و پيشاپيش او مى بيند.
سپس براى تو منبرى از نور نصب مى كنند كه هفت پله دارد. بين هر پله تا پله ى ديگر صفهاى ملائكه است كه در دستهايشان علمهاى نور است، و حورالعين از طرف راست و چپ منبر صف مى كشند، و نزديكترين زنها به تو از طرف چپ حوا و آسيه است. وقتى بالاى منبر قرار گرفتى جبرئيل نزد تو مى آيد، و به تو مى گويد: يا فاطمه، حاجت خود را بخواه، و تو مى گويى: پروردگارا حسن و حسين را به من نشان بده.
آنان را نزد تو مى آورند در حالى كه از رگهاى گردن حسين خون مى ريزد و او مى گويد: پروردگارا، امروز حق مرا از آنان كه به من ظلم كردند بگير. در اين موقع خداى جليل غضب مى كند، و با غضب خدا جهنم و فرشتگان همه غضب مى كنند، و در اين هنگام جهنم نعره مى كشد و آتشى از جهنم بيرون مى آيد، و قاتلان حسين و فرزندانشان و فرزندان فرزندانشان را برمى چيند و آنان مى گويند: پروردگارا، ما در كشتن حسين حاضر نبوديم! خداوند به شلعه ى جهنم مى گويد: به كبود چشمى و سيه رويى آنان را بگيريد. آنان را از موى پيشانى شان بگيريد و به درك اسفل از آتش بيندازيد. آنان بر دوستان حسين عليه السلام از پدرانشان كه با حسين جنگيدند و او را كشتند سخت تر بودند.
سپس جبرئيل مى گويد: اى فاطمه، حاجتت را بخواه. تو مى گويى: پروردگارا، شيعيانم! خداوند عزوجل مى گويد: آنان را آمرزيدم. تو مى گويى: شيعيان شيعيانم! خداوند مى گويد: روانه شو، و هركس به تو تمسك كند همراه تو در بهشت است. در اينجا همه ى خلايق آرزو مى كنند كه اى كاش همه از فاطميان بودند.
بعد تو روانه مى شوى و شيعيانت و شيعيان فرزندانت و شيعيان اميرالمؤمنين عليه السلام همراه تو اند كه همه در امان از ترس و عورتهايشان پوشيده است، و سختى ها از آنان برطرف شده، و مشكلات بر آنان آسان شده است. مردم مى ترسند ولى آنان نمى ترسند، و مردم تشنه اند و آنان تشنه نمى شوند. و قتى به در بهشت مى رسى، دوازده هزار حورالعين تو را ملاقات مى كنند كه قبل از تو كسى را ملاقات نكرده اند، و بعد از تو نيز كسى را ملاقات نمى كنند.
در دست آنان چوبدستى هايى از نور است، و آنان بر مركبهايى از نور سوارند كه تشكهاى آنها از طلاى زرد و ياقوت است، و زمام آنها از مرواريد تر است. بر روى هر مركبى متكايى از سندس چيده است. و قتى تو داخل بهشت مى شوى، اهل بهشت به تو بشارت مى دهند، و براى شيعيانت سفره هائى از جواهر روى ستونهاى نور مى چينند و شيعيان تو از غذاهاى سفره ها مى خورند در حاليكه هنوز مردم در حساب هستند ولى آنان در بهشت در آنچه دلشان بخواهد دائمى هستند. و قتى دوستان خدا در بهشت مستقر شدند، آدم و پيامبران بعد از او تو را زيارت مى كنند و در وسط فردوس دو مراوريد است در يك رشته كه يك مرواريد سفيد و يك مرواريد زرد، و در ميان آنها قصرها و خانه هايى است كه در هريك از آنها هفتاد هزار خانه است. در مرواريد سفيد منازل ما و شيعيان ما است، و در مرواريد زرد منازل ابراهيم و آل ابراهيم است.
فاطمه عليهاالسلام عرض كرد: اى پدر جان، نمى خواهم روز مرگ تو را ببينم و بعد از تو بمانم. فرمود: دخترم، جبرئيل از طرف خداى عزوجل به من خبر داده: تو اول كسى از اهلبيتم هستى كه به من ملحق مى شوى. واى بر كسى كه به تو ظلم كند، و رستگارى بزرگ براى كسى كه تو را يارى كند.
[ الموسوعه الكبرى عن فاطمه الزهراء عليهاالسلام: ج 20 المطاف الاول ح 4.]
شهادت فاطمه برفاطمیون تسلیت باد
نوشته شده توسطحسینی واعظ 5ام اردیبهشت, 1391یکی ازالقاب فاطمه س صدیقه است .
صدیقه یعنی بسیار راستگو ؛ کسی که گفتارش تصدیق کننده کردارش باشد ؛
صداقت درگفتار وکردار ، یکی ازمراحل عالیه ایمان وصفای دل است
وبه راستی فاطمه مظهر عالی چنین صفتی است .
فاطمه راصدیقه نامیده اند ، زیرا صداقت ، ویژگی همیشگی اودرزندگی یود.