میلاد نور 

نوشته شده توسطحسینی واعظ

میلاد نور مبارک

حلول ماه رحمت وعبودیت مبارک

نوشته شده توسطحسینی واعظ 29ام تیر, 1391

بار خدايا، درود بفرست بر محمد و خاندانش و شناخت فضيلت اين ماه و بزرگداشت حرمت آن و پرهيز

از هر چه در اين ماه ما را از آن منع كرده‏اى. به ما الهام كن. و ما را به روزه داشتن يارى ده:

آن سان كه اعضاى بدن خويش از معاصى تو بازداريم و در آنچه سبب خشنودى توست به كار داريم،

تا به هيچ سخن بيهوده گوش نسپاريم و به هيچ لهو و بازيچه ننگريم

و به هيچ ممنوع دست نگشاييم و به سوى هيچ حرامى گام بر نداريم

و چيزى جز آنچه تو حلال كرده‏اى در شكمهاى خود جاى ندهيم و زبانمان جز سخن تو نگويد

و رنجى بر خود هموار نكنيم جز آنكه ما را به ثواب تو نزديك سازد

و كارى نكنيم جز آنچه ما را از عقاب تو در امان دارد. اى خداوند،

از تو مى‏خواهيم كه اين همه اعمال را از رياى رياكاران و آوازه در افكندن آوازه افكنان دور نگه دارى.

و چنان باد كه كسى را در عبادت با تو شريك نسازيم و جز تو براى خود مرادى نجوييم.

قسمتی ازدعای 44 صحیفه سجادیه

 

دعای امام سجاد (ع) به هنگامی که برای وی مهمی دست میداد یا رنجی فرود می آمد.

نوشته شده توسطحسینی واعظ 26ام تیر, 1391

يا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُالْمَكارِهِ، وَ يا مَنْ يُفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدآئِدِ،
اى كسى كه گره هر سختى به دست تو گشوده شود، و اى كه تندى شدائد به عنايتت مى‏شكند،
وَ يا مَنْ يُلْتَمَسُ مِنْهُ‏الْمَخْرَجُ اِلى‏ رَوْحِ الْفَرَجِ، ذَلَّتْ لِقُدْرَتِكَ
ای که راه بیرون شدن از تنگی و رفتن به سوی آسایش از تو خواسته شود, دشواریها به لطف تو
الصِّعابُ، وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِكَ الْاَسْبابُ، وَ جَرى‏ بِقُدْرَتِكَ
آسان گردد، و وسایل زندگی و اسباب حیات به رحمت تو فراهم آید، و قضا به قدرتت جریان
الْقَضآءُ، وَ مَضَتْ عَلى‏ اِرادَتِكَ الْاَشْيآءُ، فَهِىَ بِمَشِيَّتِكَ
گیرد، و همه چیز به اراده تو روان شود، تنها به خواست تو بی آنکه فرمان
دُونَ قَوْلِكَ مُؤْتَمِرَةٌ، وَ بِاِرادَتِكَ دُونَ نَهْيِكَ مُنْزَجِرَةٌ،
دهی همه چیز فرمان برد, و هر چیز محض اراده ات بی آنکه نهی کنی از کار بایستد,
اَنْتَ الْمَدْعُوُّ لِلْمُهِمّاتِ، وَ اَنْتَ الْمَفْزَعُ فِى الْمُلِمّاتِ، لايَنْدَفِعُ
در تمام دشواریها تو را می خوانند، و در بلیّات و گرفتاریها به تو پناه جویند، غیر از بلایی
مِنْها اِلاّ ما دَفَعْتَ، وَ لايَنْكَشِفُ مِنْها اِلاّ ما كَشَفْتَ،
که تو دفع کنی بلایی برطرف گردد, و گرهی نگشاید مگر تواش بگشایی

وَقَدْنَزَلَ بى يا رَبِّ ما قَدْتَكَاَّدَنى ثِقْلُهُ، وَاَلَمَّ بى ما قَدْبَهَظَنى
الهی، بلایی بر من فرود آمده که سختی و ثقل آن مرا در هم شکسته، و گرفتاریهایی بر من حمله ور شده که تحملش برای
حَمْلُهُ، وَ بِقُدْرَتِكَ اَوْرَدْتَهُ عَلَىَّ، وَ بِسُلْطانِكَ وَجَّهْتَهُ اِلَىَّ،
من دشوار است، و آن را تو از باب قدرتت بر من وارد کرده ای و به اقتدار خود متوجه من نموده ای،
فَلامُصْدِرَ لِما اَوْرَدْتَ، وَ لاصارِفَ لِما وَجَّهْتَ، وَ لافاتِحَ لِما
اله من، چیزی را که تو آورده ای کسی نبرد، و آن چه تو فرستاده ای دیگری باز نگرداند، و بسته تو را
اَغْلَقْتَ، وَ لامُغْلِقَ لِما فَتَحْتَ، وَ لامُيَسِّرَ لِما عَسَّرْتَ،
کسی نگشاید و چیزی را که تو بگشایی دیگری نبندد, و آنچه را تو دشوار نموده ای کسی آسان نکند,
وَ لا ناصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ، فَصَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَالِهِ، وَافْتَحْ لى
و آن را که تو ذلیل کرده ای یاوری نباشد، پس بر محمد و آلش درود فرست، و به رحمتت
يا رَبِّ بابَ الْفَرَجِ بِطَوْلِكَ، وَاكْسِرْ عَنّى سُلْطانَ الْهَمِّ
الها - در آسایش را به رویم باز کن، و به قدرتت صولت سلطان غم را در میدان حیات من
بِحَوْلِكَ، وَ اَنِلْنى حُسْنَ النَّظَرِ فيما شَكَوْتُ، وَ اَذِقْنى
بشکن، و مرا در موردی که از آن شکوه دارم به عنایت و احسانت کامیاب کن، و به درخواست من
حَلاوَةَ الصُّنْعِ فيما سَاَلْتُ، وَ هَبْ لى مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَ فَرَجاً
شیرینی اجابت بچشان، و از سوی خودت رحمت و گشایشی دلخواه
هَنيئاً، وَاجْعَلْ لى مِنْ عِنْدِكَ مَخْرَجاً وَحِيّاً، وَ لاتَشْغَلْنى
نصیبم فرما، و برایم نجات و خلاصی سریع از گرفتاریها مقرر کن، و مرا به خاطر

بِالْاِهْتِمامِ عَنْ تَعاهُدِ فُرُوضِكَ، وَاسْتِعْمالِ سُنَّتِكَ،
چيرگى غم از رعايت واجبات و به كار بستن مستحبات خود بازمدار،
فَقَدْ ضِقْتُ لِما نَزَلَ بى يا رَبِّ ذَرْعاً، وَامْتَلَأْتُ بِحَمْلِ ما
چرا که من به سبب آنچه به سرم آمده بی تاب و توان شده, و قلبم از تحمل آنچه در زندگیم
حَدَثَ عَلَىَّ هَمّاً، وَ اَنْتَ الْقادِرُ عَلى‏ كَشْفِ ما مُنيتُ بِهِ، وَ دَفْعِ
رخ نموده لبریز از اندوه گشته، و تو به رفع گرفتاریهایم و دفع
ما وَقَعْتُ فيهِ، فَافْعَل بى ذلِكَ وَ اِنْ لَمْ اَسْتَوْجِبْهُ مِنْكَ،
آنچه در آن در افتاده ام توانایی پس قدرتت را درباره من به کار بر گرچه از جانب تو مستحق آن نیستم
يا ذَا الْعَرْشِ الْعَظيمَِ.
ای صاحب عرش عظیم.

 

دانش های مورد نیاز برای ترجمه قرآن

نوشته شده توسطحسینی واعظ 11ام تیر, 1391

چکیده:

کسی که قصد دارد عهده دارترجمه یاتفسیر  قرآن (این کتاب سراسرنوروهدایت وبرکت) شود باید به دانش هایی  نظیر ادبیات، دانش واژه شناسی،(درزبان مبداومقصد) فقه واصول، دانش علوم تجربی و.. مجهزبوده تابتواند به راحتی پیام آسمانی رابه بندگان مشتاق برساند، درحالیکه وقتی به ترجمه های قرآن مراجعه می نمائیم این مطلب به وضوح مشاهده می گردد که بعضی ازمترجمین محترم (که قصدآنان چیزی جزخدمت به بندگان خداورساندن پیام الهی به این بندگان مشتاق نیست )ازاین مسئله غفلت داشته اند . لازم بذکر است دراین تحقیق مختصر وناقص اصلاقصد عیب جوئی یاخدای ناکرده جسارت به این بزرگواران رانداشته وفقط ازباب وظیفه این مطالب رامتذکر می شویم. خداراشاکرم که این توفیق رانصیبم نمود که قدمی هرچند کوتاه دراین مسیر بردارم.

مقدمه

باتوجه به اینکه بشریت نیازمند راهنمایی این کتاب نورانی (قرآن )می باشد وهمه انسانهافرصت یادگیری زبان عربی رانداشته وباتوجه به اینکه  نیاز مبرم برای راهنمایی گرفتن ازاین منبع آسمانی رادارند . همواره باید عده ای ازعالمان آشنا به زبان مبدا(قرآن )وزبان مقصد به این کارهمت گماشته وپیام خداوند رابه همه زبانها برسانند تاتشنه گان معرفت ازاین چشمه فیض بهره مند گردند. ولی نکته قابل توجه این است که مترجمین محترم باید مجهز به علومی که آنها رادرترجمه یاری می نماید گردند.زیرا باکم توجهی به این علوم نمی توان پیام قرآن رابه صورت صحیح به زبان مقصد منتقل نمود .

باید به این مسئله توجه شود که ترجمه قرآن کریم مسلما کاری دقیق وپرزحمت می باشد، وحتی پرزحمت ترازتفسیر قرآن است، ازاین رومترجمین محترم باید دارای دانشهای لازم برای این کارماندگار باشند.

ازدانشهای مورد نیاز برای یک مفسرقرآن دانش های مانند ، ادبیات عرب (زبان مبدا) لغت، فقه ،اصول، تاریخ وعلوم تجربی و…. می توان یادکرد وعلاوه براین دراین زمینه به علائم نگارشی ویکسان سازی ترجمه ودقت فراوان درانتقال پیام به زبان مقصد باید توجه داشته باشد

دراین مقاله قصد داریم به دانشهای مورد نیاز مترجم قرآن درحد طاقت وبضاعت اشاره نمائیم.

ازخداوند توفیق یاری طلبیده ومدد می طلبم که دراین نوشتار راهنمایم باشد.

دانش های که نقش مهم درترجمه قرآن دارند رامیتوان این گونه نام برد

1-دانش ادبیات عرب

2-دانش تفسیر

3-دانش واژه شناسی

4-دانش فقه

5-دانش علوم تجربی

ازاهمیت این مسئله نمی توان چشم پوشی کرد، زیرا قرآن به زبان عربی نازل شده است ، وکسی که قصد دارد وارد این عرصه خطیر شود مسلما باید مجهز به این دانش باشد، همچنین قواعد صرف ونحو، فصاحت وبلاغت و…. رابه خوبی مسلط باشد که درصورت عدم توجه ضایعاتی رادربرخواهدداشت .ازباب  نمونه اشاره به ترجمه هایی که به این مسئله خطیر توجه کامل نکرده اند اشاره می کنیم بطور مثال آقای فولادوند درآیه 120سوره مبارکه هود (وکلاّ نقص علیک من انباء الرسل مانثبّت به فوادک آورده اند«وهریک ازسرگذشت های پیامبران (خود)راکه برتوحکایت می کنیم چیزی است که دلت را بدان استوارمیگردانیم»  دراین ترجمه «کلاّ»مبتداو«مانثبت»خبرفرض شده است :(هریک ازسرگذشت ها…چیزی است)درحالی که جمله «کلّا نقص علیک من انباء الرسل» مستقل است و«ما»بدل آن می باشد    یعنی باید این گونه ترجمه می شد : «وهریک ازاخبار فرستادگان (الهی) رابرای حکایت می کنیم،چیزی که به وسیله آن دلت رااستوارمی گردانیم»    وهمچنین ایشان درترجمه آیه 74 سوره انبیاء «انّهم کانوا قوم سوء فاسقین »آورده اند:«به راستی آنها گروه بدومنحرفی بوده اند.»ودراین ترجمه واژه« فاسقین » باواو به «سوء»عطف شده است  و واو داخل قلاب گذاشته نشده ،یعنی «فاسقین» مضاف الیه بعد ازمضاف الیه فرض شده است . درصورتی که واژه «قوم» دراین آیه به واژه سوء اضافه شده (قوم بد) وواژه «فاسقین» صفت«قوم» است که آیه باید این گونه ترجمه می شد: «چراکه آنان گروهی بدونافرمانبردار بودند.»یااین چنین معنی شود که دقیق تراست :«چراکه آنهاگروه بدی اندکه نافرمانبرداراند»

ترجمه نشدن ضمیر فصل دربیشتر ترجمه ها ازدیگر نقیصه های ترجمه است که می توان به این ترجمه اشاره کرد ،درترجمه آقای فولادوند درآیه 12بقره ضمیر فصل ترجمه نشده است که به آن اشاره می کنیم  «الا انّهم هم المفسدون ولکن لایشعرون» این گونه ترجمه شده است «بهوش باشید که آنان فساد گرانند لیکن نمی فهمند.»ودرترجمه آقای خرمشاهی آمده است«بدانید که ایشان اهل فسادند . وگاه به عنوان حصر ترجمه شده است. درآیه 104سوره آل عمران :«اولئک هم المفلحون »درتفسیر نمونه آمده است :  « تنها آنان رستگارانند» وهمین مفسر محترم درترجمه آیه ضمیر رادرشکل تاکید ترجمه کرده اند: «آنهان همان رستگارانند»

بررسی

درمورد ضمیر فصل باید اشاره کرد ضمیر فصل درادبیات عرب دومعنی دارد

الف: حصر        ب: تاکید

معنای اول معنای اصلی ضمیر فصل است  ومعنای دوم به عنوان قول گروهی ازادیبان درادبیات عرب مطرح شده است . ابن هشام درمغنی البیب درمورد فوائد ضمیرفصل اشاره کرده اند که «الثانی معنوی: وهو التوکید ذکره جماعه… والثالث معنوی ایضا :وهو الاختصاص ، وکثیر من البیانیین یقتصر علیه»

البته شاهد مثالهای فراوانی دراین زمینه وجود دارد که به موارد اشاره شده بسنده می کنیم

دانش تفسیر

دانش دیگری که مترجم قرآن باید مسلط باشد دانش تفسیر قرآن است  این امر مهم درترجمه قرآن اهمیت بسزایی دارد زیرا ترجمه خلاصه ای ازتفسیر آن است وعدم توجه به این دانش سبب می شود که مترجم محترم ناخواسته به خطارفته ونتواند پیام الهی را درست به زبان مقصد منتقل نماید .وهمچنین مترجم باید آیه ای راکه چند تفسیر مختلف دارد وهیچ کدام آنها قطعی نیست رابه گونه ای ترجمه نماید که باهمه دیدگاه های تفسیری سازگارباشد وبرخی ازدیدگاه هارانفی نکند ویاتهافتی میان تفسیر مورد قبول اوباترجمه پیش نیاید.

نمونه های ازاین  ترجمه ها رامورد بررسی قرارمی دهیم که این گونه مشکلات راداراهستند.

1-  درترجمه آقای فولادوند درآیه 12 سوره طلاق :«الله الذی خلق سبع سموات ومن الارض مثلهنّ»چنین ترجمه شده است :«خداهمان کسی است که هفت آسمان وهمانندآنها هفت زمین آفرید .»مفسران درمورد تعبیر«مثلهنّ» چند احتمال داده اند:

الف: همانند بودن آسمان ها وزمین درتعداد(هفت)  این همان احتمالی است که آقای فولادوند آیه رابراساس آن ترجمه کرده اند.

ب : همانندبودن آسمان ها (کرات آسمانی) وزمین درمعلقّ بودن وشناورشدن درفضا

ج :همانند بودن آسمان هاوزمین درملکوتی بودن ؛یعنی خداآسمان (= مقام قرب،حضور وملکوت)راآفرید واز زمین چیزی شبیه آسمان آفرید، یعنی انسانی راخلق کرد کهمرکب ازمادّه زمینی وروح ملکوتی آسمانی است.

نکته جالب توجه این است که درقرآن تعبیر هفت آسمان تکرارگردیده ولی تعبیر هفت زمین درقرآن نیامده است، وتنهاآیه ای که ممکن است اشاره به هفت زمین داشته باشد همین آیه است، البته دراینجاهم این احتمال می رود که هفت اقلیم یاهفت قطعه زمین مقصود باشد؛ همان گونه که این معنی ازواژه « الارضین » درنهج البلاغه اراده شده است

ملاحظه فرمودید که مترجم محترم  طوری آیه راترجمه کرده است که که تنها با یکی ازاحتمالات تفسیری سازگار است وبقیه احتمالات رانفی می کند؛ درحالی که اگر به این صورت ترجمه می شد : «خداهمان کسی است که هفت آسمان راآفرید، واز زمین همانند آنهارا»هم باظاهر آیه وهم باتفاسیر دیگر سازگارتر بود.

2- درترجمه تفسیر نمونه بااین که این ترجمه بریک تفسیر مبتنی است ،اماگاه تعارض میان تفسیر وترجمه به چشم می خورد ؛ یعنی مفسر ان  گرامی درتفسیر یک معنی رابرگزیده اند ولی درترجمه معنای دیگری آمده است . به عنوان نمونه :درآیه 127 سوره مبارکه نساء می خوانیم «وترغبون ان تنکحوهنّ»  درتفسیر آمده است «ونمی خواهید باآنها ازدواج کنید » وکلمه عن رادرتقدیر گرفته اند ، ولی درترجمه آمده است «ومی خواهید باآنها ازدواج کنید.»  همچنین درآیه 41 سوره مبارکه آل عمران :«وسبّح بالعشیّ والابکار» درترجمه آن آمده است «وبه هنگام صبح وشام اوراتسبیح بگو» ولی درتفسیرآن به معنای عصر آمده است

ازنمونه های دیگری که می شود به ان اشاره کرد آیه 222سوره مبارکه حجر است «وارسلناالریاح لواقح» درترجمه امده است :ومابادهارا برای بارورساختن (ابرهاوگیاهان )فرستادیم» ولی درتفسیرآن آمده است که :ایه اشاره به لقاح ابرهاداردونمی توان آنرا اشاره به لقاح گیاهان دانست .

دانش واژه شناسی

یکی دیگر ازعلومی که برهرمترجم محترم قران لازم وضروری می باشد دانش واژه شناسی درآیات قرآن است  .

لغت یکی ازمنابع ترجمه وتفسیر قرآن است وبدون مراجعه به کتب معتبر لغت نمی توان به این امرمهم (ترجمه قرآن) اقدام کرد .مترجم قرآن نباید برذهن خود تکیه کند، یاازدیگران تقلید نماید . بلکه باید به کتب معتبرلغوی به طورمکرر مراجعه داشته باشد تابه معنای واژه مورد نظر خود اطمینان یابد .گاه مترجمین محترم دقت لازم دراین امرراندارند و واژه قرآنی رابه خطا ترجمه می کنند.گاه نیز تشابه یک واژه درفارسی وعربی موجب اشتباه مترجم می گردد وترجمه را به خطا می برد .

نمونه های ازعدم دقت درواژه های قرآنی درهنگام ترجمه

1-درترجمه های متعدد قرآن ،ذیل آیه 133سوره مبارکه اعراف و14 عنکبوت ،واژه «طوفان» به خود«طوفان» ترجمه شده است ؛ (ترجمه های ،پورجوادی، بروجردی خرمشاهی، ترجمه المیزان، مجتبوی ،مکارم ،مصباح زاده  )درحالیکه «طوفان »درعربی حادثه ای رامی گویند که انسان رااحاطه

می کند وغالبا درمورد سیل بکار می رود که دراین دوآیه به معنای سیلاب است  امّا درفارسی این واژه به معنای تندباداست ؛یعنی مخاطب ترجمه قرآن به جای معنای«سیلاب» معنای«تندبادرامی فهمد.

2 یکی دیگر ازنمونه های بی دقتی درواژه رامی شود به این ترجمه اشاره کرد ، مترجم محترم  فولادوند، درآیه 60سوره مبارکه توبه «انّماالصدقات للفقراء و… رااین گونه ترجمه کرده اند:«صدقات تنهابه تهیدستان و..» ومترجمین دیگری مانند پورجوادی، جلال الدین فارسی، شعرانی نیز« صدقات» رابه «صدقات»  ترجمه کرده اند. درحالیکه واژه « صدقات » دراین آیه زکات است وآیه موارد مصرف آن رابیان می کند؛ درحالی که  واژه «صدقات» درفارسی امروزی به معنای صدقه های مستحبی است که مردم به فقرامی دهند. استفاده ازاین واژه سبب می شود که خواننده ترجمه معنای فارسی صدقه رابفهمد ، درحالی که معنای زکات موردنظربوده است. ازاین رومفسر گرانقدر آیه مکارم شیرازی این واژه رادراین آیه به معنای «زکات ها» ترجمه کرده اند

3-واژه «رشید» درسوره مبارکه هودآیه 78 درترجمه های قرآن این گونه ترجمه شده است: « آیادرمیان شماآدمی عقل رس پیدانمی شود ؟» (فولادوند)

« آيا در ميان شما يك مرد فهميده و آگاه وجود ندارد؟!» مکارم

«آيا از شما مردى رشد يافته نيست؟» جلال الدین فارسی

هود87 «انّک الانت الحلیم الرشید»

راستى كه تو بردبارِ فرزانه‏اى» فولادوند

«تو كه مرد بردبار و فهميده‏اى هستى» مکارم

هود آیه 97 «وماامرُ فرعون برشید»

«وفرمان فرعون صواب نبود» فولادوند

«درحالیکه فرمان فرعون مایه رشد ونجات نبود» مکارم

واژه رشید دراصل به معنای هدایت به سوی خیر وصلاح است ودربرابر «گمراهی قرار می گیرد. این واژه درفارسی درمورد افراد عقل رس فهمیده وآگاه وفرزانه به کارمی رود شبهاهت این دولفظ سبب شده است که مترجمان قرآن لفظ رشید رااین گونه ترجمه کنند؛ یعنی به نوعی معنای متبادر فارسی لفظ«رشید»جانشین معنای عربی آن شده است.

باید این نکته راهم متذکر شد که ازاین نمونه ها درترجمه هافراوان به چشم می خورد که که شباهت های واژه هامترجمین محترم رادچار اشتباه کرده است.

دانش فقه

یکی دیگر ازدانش های مهم برای مترجم کلام الهی دانش فقه است ،(باتوجه به این که درقران بیش از500آیه درمورد احکام وقوانین اسلامی  وجود دارد ،وبسیاری ازآیات دیگر نیز بنوعی بااحکام اسلامی ارتباط دارندفکه مجموعه قوانین واحکام اسلامی دردانش فقه بررسی می شود.ازاین به همین خاطر مترجم قرآن باید بااین دانش مهم (فقه)آشناباشدتادرمواقع لزوم ازآن بهره گیرد ودرترجمه آیات الاحکام دچاراشتباه نشود.

بانگاهی به ترجمه های قرآن می بینیم که معمولا کسانی که فقیه بوده اند ،درترجمه آیات الاحکام دچاراین مشکل نشده اند ولی کسانی که ازدانش فقه بهرهای نداشته اند یابه مسائل فقهی توجهی نداشته اند دراین مورد دچار خطاهای متعددشده اند.

برای روشن ساختن اهمیت این دانش درترجمه قرآن به نمونه های اشاره می کنیم.

1-آقای فولادوند درترجمه آیه 4سوره مبارکه نور «والذین یرمون المحصنات ثم لم یاتوا بأربعه شهداء فاجلدوهم ثمانین جلده ولاتقبلوا لهم شهادهً ابداً اولئک هم الفاسقون» آورده اند « وکسانی که نسبت زنا به زنان شوهر دارمی دهند ،سپس چهارگواه نمی آورند ،هشتاد تازیانه به آنان بزنید، وهیچگاه شهادتی ازآنها نپذیرید، واینان خودفاسقند.»

واژه «المحصنات» دراصل ازمادّه «الحصن» به معنای حفظ است ،این واژه درمورد زنان عفیف وپاکدامن یاشوهردار بکارمی رود ، زیرا آنان به وسیله عفت یاشوهر داشتن حفظ می شوند،واختصاصی به زنان شوهردارندارد ، وغالبا به زنان آزادعفیف گفته می شود اشکالی که دراین ترجمه وجوددارد این است که مترجم محترم به نکته فقهی آیه توجه نکرده اند، زیرا «شوهرداشتن »یا« شوهر نداشتن» درمسئله قذف وحد تاثیری ندارد . یعنی اگر کسی به زن (یاحتی به مرد)پاکدامنی نسبت زنابدهد، چه دارای همسر باشد یانباشد تهمت زننده باید چهارشاهد بیاورد،وگرنه هشتاد تازیانه به اوزده خواهد شد.

2-درترجمه آیه 236سوره مبارکه بقره «لاجناح علیکم ان طلقتم النّسا ء مالم تمسّوهنّ اوتفرضولهنّ

فریضه ومتّعوهنّ علی الموسع قدره متاعاً بالمعروف حقّاعلی المتّقین »آورده اند:«اگرزنان را ،مادامی که باآنان نزدیکی نکرده یابرایشان مهری معیّن نکرده اید،طلاق گویید ،برشماگناهی نیست،وآنان

رابطور پسندیده به نوعی بهره مند کنید - توانگر به اندازه (توان)خودوتنگدست به اندازه(وسع)خود.(این کاری است)شایسته نیکوکاران»ودرترجمه آیه 241سوره بقره «وللمطلقات متاع بالمعروف حقّاعلی المتّقین »نوشته اند: «وفرض است برمردان پرهیزگارکه زنان طلاق داده شده رابشایستگی چیزی دهند.»موضوع آیه اول زنی است که به عقددیگری درآمده ولی هنوز عمل زناشویی انجام نگرفته ومهریه ای نیز برای اومشخص نشده است ،که باطلاق ازشوهرش جدامی شوددراین صورت آیه فوق دستورمی دهد که شوهر متاعی (هدیه ای) به آن زن بدهد. این هدیه الزامی است وجانشین مهریه اومی شود ، زیرا مقدارمهریه اومشخص نبوده (به خلاف آیه 237که حکم کسانی رابیان میکند که مهریه آنان مشخص شده است وشوهرباید نصف مهریه رابه هنگام طلاق بدهد.) حال تعبیر «حقّاعلی المحسنین »اشاره به این مسئله دارد که این هدیه دادن باروح نیکوکاری ومسالمت همراه باشد ولی به این معنانیست که حکم یادشده جنبه الزام ندارد بلکه این جمله برای تحریک کردن احساسات خیرخواهانه درانجام دادن این وظیفه می باشد.برخی ازمفسیرین ومراجع تقلید شیعه نیزبه این مطلب تصریح کرده اند   اما درآیه 241سوره بقره دستورمی دهد: به زنان طلاق داده شده هدیه ومتاعی بدهید ،واین حقی برمردان پارساوباتقوااست. این حکم مستحب است؛یعنی مردانی که زنان خودرا(پس ازتعیین مهروانجام عمل زناشویی) طلاق داده اند فعلاوه برحقوق واجب ، هدیه ای نیزبه آنان بدهندتاازانتقامجویی وابرازکینه جلوگیری شود.برخی ازمفسران قرآن که فقیه نیز هستندبه این مطلب تصریح کرده اند  درحالیکه مترجم محترم (آقای فولادوند)درمورد آیه 241 سوره بقره که حکم هدیه دادن مستحب است،ازتعبیر «فرض است» استفاده کرده اند که دلالت بروجوب می کند، اما درآیه 236سوره بقره که حکم هدیه دادن واجب است ازتعبیر«فرض است»استفاده نکرده اند.

3- همچنین ایشان درترجمه آیه233بقره «والوالدات یرضعن اولادهن حولین کاملین لمن ارادان یتم الرضاعه..» آورده اند:«ومادران (باید)فرزندان خود رادوسال تمام شیردهند.(این حکم)برای کسی است که بخواهد دوران شیرخوارگی راتکمیل کند.» درقرآن کریم برشیردادن مادران به کودکانشان تاکیدشده است که می توانندآنان تادوسال به کودکان خودشیردهند.البته دوسال شیردادن واجب نیست،بلکه برای کسانی است که بخواهند دوران شیرخوارگی کودک راتکمیل نمایند. این نکته هم ازآیه فوق استفاده می شود که درآن آمده است «لمن ارادان یتمّ الرضاعه»وهم چنین ازروایات ائمه علیه السلام که حداقل مدت شیرخوارگی را21ماه تعیین کرده اند مفسران قرآن نیز به این مطلب تصریح کرده اند درحالیکه مترجم محترم آقای فولادوند درترجمه آیه ذکر شده ازواژه(باید) استفاده نموده اندکه درمورد احکام وجوب رامی رساند.

دانش علوم تجربی

یکی دیگرازدانش هایی که مورد نیاز مترجم قرآن می باشد، دانش علوم تجربی است . مقصود ماازدانش تجربی دانش هایی می باشد که ازراه حس وتجربه بدست می آیدکه به دوشاخه علوم طبیعی (همچون فیزیک،شیمی وپزشکی)وعلوم انسانی(مانند جامعه شناسی و.. )تقسیم می شود. اگاهی مترجم قران ازاین علوم تاآنجا که مربوط به فهم وتفسیرقرآن می شود نقش بسزایی درترجمه قران دارد؛یعنی همان طور که درعصرکنونی تفسیرعلمی قرآن مورد توجه قرارگرفته ومفسرین بزرگ

ازآن بی نیازنیستند، مترجمین محترم قرآن نیز بی نیازازاین علم نمی باشند واین دانش درترجمه قران هم نقش دارد.(لازم به یادآوری است که این مسئله نباید به افراط کشیده شود)

به نمونه ایی از بی توجهی به علم تجربی که مترجم رادچارلغزش نموده است اشاره می کنیم ، درترجمه آقای فولادوند ،آیه 37سوره قیامت :«الم یک نطفه من منیّ یمنی»چنین ترجمه شده است :«مگراو(قبلا)نطفه ای نبود که در(رحم)ریخته می شود؟» ودرتفسیرنمونه نیز مشابه همین مطلب آمده است: «آیاازنطفه ای که دررحم می ریزیدآگاهید.» دراین ترمجه وتفسیرتصریح شده است که نطفه مرددررحم زن ریخته می شود درحالی که این مطلب ازنظر علم پزشکی خطاست. برای روشن شدن مطلب متذکر می شویم.

منی ازنظرعلم پزشکی

به مایعی که ازمردان به هنگام نزدیکی (یاانزال)خارج می شود «منی»می گویندکه معمولا حاوی 200تا300میلیون اسپرماتوزئیداست. گاه به نطفه مرد کرمک نیزگفته می شود. کرمک ها(اسپرم ها)درمبهل زن ریخته می شود وقسمت اعظم آنها ازمخاط مبهل جذب شده وارد دستگاه گردش خون گردیده وطراوت وتازگی خاصی به زن می دهد. همچنین بسیاری ازکرمک هانیز به طرف

سوراخ بسیارتنگ دهانه رحم هجوم می آورند.(این سوراخ به اندازه چشم سوزنی است،همیشه مملو ازترشحی است که اجازه ورود بسیاری ازجنبدگان ذره بینی رابه داخل رحم نمی دهدولی نسبت به کرمک هاخاصیت مثبت ازطرف مبهل ،ومنفی ازداخل رحم رادارد؛  رحم که جسمی گوشتی توخالی وبه اندازه گردوئی می باشد که یک سوراخ ازجلودارد وبه مبهل بازمی شود ودوسوراخ دردوزاویه فوقانی طرفی ،طرفی که به لوله های رحم بازمی شود لوله های رحم 10-14سانتی مترطول دارندوسرتقریباآزادشان مجاور تخمدان هاست .کرمک هابه طرف لوله می روند وباسرعت 11میلی متردرساعت ،درمدت4ساعت،به تخمک (که درلوله رحم قرارگرفته است)می رسند. اسپرم هاهمراه که همراه بامایعی لزج ازمجرای تناسلی مرد خارج می شوند درمجرای تناسلی (مبهل)زن ریخته می شود وتنها یکی ازآنها برای باروری موردنیاز است .حال باذکراین مقدمه درترجمه فولادوند  درذیل آیه 37قیامه «الم یک من منی یمنی» می خوانیم «مگراو(قبلا)نطفه ای نبود که در(رحم)ریخته می شود؟ »درتفسیرنمونه وترجمه آن هم به این مسئله تاکید دارد که نطفه مردداخل رحم زن ریخته می شود وتاکید براین مطلب دارد ،درحالی که اولامنی مرد درمبهل یامجرای تناسلی زن ریخته شده (چنان که دربحث علمی به آن اشاره شد)ثانیا درآیات فوق ،مکان ریختن منی مشخص نشده وبه صورت مطلق بیان شده است. حال مشاهده می شود که این ترجمه وتفسیر ازاین نکته علمی بصورت ظاهر غفلت نموده است وترجمه وتفسیر صحیح بنظرنمی رسد.

البته مترجم قرآن نه تنهابه علوم یادشده( دراین تحقیق )بلکه به علومی همچون اصول فقه، منطق؛ علم کلام ،هم نیاز منداست که بحث دراین موارد ازحوصله این نوشته خارج است.

نتیجه

قرآن کتابی است آسمانی که هدف ازنزول آن هدایت انسانها ازدنیای جهالت وتاریکی به سمت نور وروشنایی می باشد . همچنین باتوجه به عربی بودن قرآن و نیاز به رساندن این پیام به وسیله زبانهای زنده دنیا به بشریت، برافرادی که این توانمندی رابرای انتقال این پیام اززبان مبدا به زبان مقصد رادارندلازم است که به این امر مهم همت گمارند. ولی برای رساندن نیاز به ابزار خاصی می باشد که اگر مترجمین محترم ازاستفاده به موقع ازاین ابزارغافل شوند، پیام الهی آنگونه که باید به مشتاقانش نخواهدرسید، بجای هدایت خدای نخواسته اثرات سویی به همراه خواهد داشت دراین مختصر به اندازه بضاعت علمی به اموری که برای هرمترجمی لازم است قبل ازاقدام به این امرمهم(ترجمه قرآن)به علومی هم چون علم  ادبیات عرب وزبان مقصد وعلم فقه ،علوم تجربی وعلم واژه شناسی خودرامجهز نماید.

امید است که روز به روز شاهد موفقیت مترجمین محترم قران دررساندن پیام وحی الهی باشیم.

خدایا به ماتوفیق خدمت به قرآن وعمل به قرآن راعنایت بفرما.



دفع بلا از شیعه

نوشته شده توسطحسینی واعظ 9ام تیر, 1391

قال مولانا الامام المهدی-عجل الله تعالی فرجه الشریف- :
أَنَا خاتَمُ الاَْوْصِیاءِ، وَبی یَدْفَعُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ الْبَلاءَ عَنْ أَهْلی وَشیعَتی[1]
من، خاتم اوصیایم. خداوند، به سبب من، بلا را از اهل و شیعیانم دفع مى كند.
شرح
این حدیث شریف را شیخ صدوق و شیخ طوسى(رحمهما الله) از ابونصر خادم نقل كرده اند. ابونصر مى گوید:
بعد از آن كه به خدمت آن حضرت رسیدم، فرمود: «آیا مرا مى شناسى؟» عرض كردم: «بلى.» فرمود: «من كیستم؟» عرض كردم: «تو آقاى من و فرزند آقاى منى.» حضرت فرمود: «من از تو این سؤال را نپرسیدم!» عرض كردم: «خدا مرا فداى تو گرداند! حال خود را، براى من شرح كن.» حضرت فرمود: «من، خاتم اوصیا هستم. خداوند، به سبب من، بلا را از اهل و شیعیانم دفع مى كند.
در این قسمت از حدیث، حضرت(علیه السلام) به دو نكته اشاره كرده اند:
1. آن حضرت خاتم اوصیاست و وصایت و امامت، به وجود ایشان ختم شده است. ممكن است منظور از وصایت در این جا، وصایتى باشد كه از فرزند حضرت آدم(علیه السلام)، هابیل یا شیث شروع و به امام زمان(علیه السلام)ختم شده است و نیز ممكن است مراد از «خاتمیت در وصایت» در قبال وصایتى باشد كه از على ابن ابى طالب(علیه السلام) شروع شده است. در هر صورت، پس از ایشان، هیچ امامى نخواهد بود و هركس ادعاى امامت كند، باطل، و مدعى آن دروغ گو است.
2. شیعیان حضرت، در طول تاریخ، گرفتار انواع بلاها و مصایب خواهند شد. امام زمان(علیه السلام) در این حدیث شریف مى فرماید:
تنها به سبب من است كه خداوند اهل بیت و شیعیانم را از گرفتارى و بلاها نجات خواهد داد.
این كلام دو احتمال دارد:
الف) مراد حضرت، عصر غیبت باشد; در این صورت، منظور این است كه شیعیان، در دوران غیبت، تنها با توسّل به حضرت مى توانند گرفتارى ها را از خود دفع كنند.
حضرت(علیه السلام) در توقیع خود به شیخ مفید(رحمه الله) فرمود:
ما در سرپرستى شما كوتاهى و اهمال نكرده و یاد شما را از خاطر نبرده ایم كه اگر جز این بود، دشوارى ها و مصیبت ها بر شما فرود مى آمد و دشمنان، شما را ریشه كن مى نمودند.[2]
ب) مراد حضرت، عصر ظهور باشد; در این صورت، مقصود این است كه خداوند متعال با ظهور حضرت و غلبه اش بر تمام ظالمان، بلاها و مصایب را از اهل و شیعیانش دور مى كند.
جمع بین این دو احتمال نیز ممكن است; به این معنا كه حضرت(علیه السلام)هم در غیبت و هم هنگام ظهور خویش گرفتارى را از شیعیان دور مى سازد.

[1]. كمال الدین، ج2، ص441، ح12 ; الغیبه، طوسى، ص246، ح215 ; بحارالأنوار، ج52، ص30، ح25 .
[2]
. احتجاج، ج2، ص323 ; الخرائج و الجرائح، ج2، ص903 ; بحارالأنوار، ج53، ص175، ح7

برگرفته از کتاب  . شرح چهل حدیث حضرت مهدی(عج) علی اصغر رضوانی )

 

خدایا اگر توام محروم کنى پس کیست که روزیم دهد و اگر تو خوارم کنى پس کیست که یاریم دهد

نوشته شده توسطحسینی واعظ 4ام تیر, 1391


متن و ترجمه مناجات عظیم الشان شعبانیه

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ و َآلِ مُحَمَّدٍ وَ اسْمَعْ دُعائى اِذا دَعَوْتُکَ وَ ْسمَعْ

خدایا درود فرست بر محمد و آل محمد و بشنو دعایم را هنگامى که تو را خوانم و بشنو

نِدائى اِذا نادَیْتُکَ وَ اَقْبِلْ عَلىَّ اِذا ناجَیْتُکَ فَقَدْ هَرَبْتُ اِلَیْکَ وَ وَقَفْتُ بَیْنَ یَدَیکَ

صدایم را هر گاه تو را صدا زنم و رو به من کن هرگاه با تو راز گویم زیرا من به سوى تو گریختم و پیش رویت ایستادم

مُسْتَکیناً لَکَ مُتَضرِّعاً اِلَیْکَ راجِیاً لِما لَدَیْکَ ثَوابى

در حال بیچارگى و فروتنى به درگاهت و امیدوارم ثوابم را که در پیش تو است

وَ تَعْلَمُ ما فى نَفْسى وَ تَخْبُرُ حاجَتى وَ تَعْرِفُ ضَمیرى وَ لا یَخْفى عَلَیْکَ اَمْرُ مُنْقَلَبى وَ مَثْواىَ

و تو آنچه را من در دل دارم مى دانى و حاجتم را آگاهى و از نهادم باخبرى و سرانجام کار و سرمنزل من بر تو روشن است

وَ ما اُریدُ اَنْ اُبْدِئَ بِهِ مِنْ مَنْطِقى واَتَفَوَّه ُبِهِ مِنْ طَلِبَتى وَ اَرْجُوهُ لِعاقِبَتى

و نیز آنچه را مى خواهم از گفتارم بدان لب گشایم و آن طلبى را که مى خواهم به زبان آرم و امید آنرا براى سرانجام کارم دارم

وَ قَدْ جَرَتْ مَقادیرُکَ عَلَىَّ یا سَیِّدى فیما یَکُونُ مِنّى اِلى آخِرِ عُمْرى

اى آقاى من مقدّرات تو بر من جارى گشته در آنچه از من تا آخر عمر سر زند

مِنْ سَریرَتى وَ عَلانِیَتى وَ بِیَدِکَ لابِیَدِ غَیْرکَِ زِیادَتى وَ نَقْصى وَ نَفْعى وَ ضَرّى

چه از کارهاى پنهانم و چه آشکارم و بدست تو است نه به دست دیگرى کم و زیاد شدن و سود و زیان من

اِلهى اِنْحَرَمْتَنى فَمَن ْذَا الَّذى یَرْزُقُنى وَ اِنْ خَذَلْتَنى فَمَنْ ذَاالَّذى یَنْصُرُنى

خدایا اگر توام محروم کنى پس کیست که روزیم دهد و اگر تو خوارم کنى پس کیست که یاریم دهد

اِلهى اَعُوذُبِکَ مِنَ غَضَبِکَ وَ حُلُولِ سَخَطِکَ

خدایا پناه برم به تو از خشمت و فرو ریختن عذابت

اِلهى اِنْ کُنْتُ غَیْرَ مُسْتَاْهِل ٍلِرَحْمَتِکَ فَاَنْتَ اَهْلٌ اَنْ تَجُودَ عَلىَّ بِفَضْلِ سِعَتِکَ

خدایا اگر من شایستگى رحمت تو را ندارم ولى تو شایسته آنى که از زیاده بخششت به من احسان کنى

اِلهى کَاَنّى بِنَفْسى واقِفَةٌ بَیْنَ یَدَیْکَ وَ قَدْ اَظَلَّها حُسْنُ تَوَکُّلى عَلَیْکَ فَقُلْتَ ما اَنْتَ اَهْلُهُ وَ تَغَمَّدْتَنى بِعَفْوِکَ

خدایا خود را چنان مى نگرم که گویا در برابرت ایستاده و آن توکل نیکویى که بر تو دارم بر سر من سایه افکنده و تو نیز آنچه را شایسته آنى درباره من فرموده و مرا در سراپرده عفو خویش پوشانده اى

اِلهى اِنْ عَفَوْتَ فَمَنْ اَوْلى مِنْک َبِذلِکَ

خدایا اگر بگذرى پس کیست که از تو بدین کار سزاوارتر باشد

و َاِنْ کانَ قَدْ دَنا اَجَلى وَ لَمْ یُدْنِنى مِنْکَ عَمَلى فَقَدْ جَعَلْتُ الاِقْرارَ بِالذَّنْبِ اِلَیْکَ وَسیلَتى

و اگر مرگم نزدیک شده و عملم مرا به تو نزدیک نکرده من به ناچار قرار مى دهم اقرار به گناه را وسیله خویش به درگاهت

اِلهى قَدْ جُرْتُ عَلى نَفْسى فِى النَّظَرِ لَها فَلَهَا الْوَیْلُ اِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَها

خدایا من بر خویشتن ستم کردم در آن توجهى که بدان کردم پس واى بر او اگر نیامرزیش

اِلهى لَمْ یَزَلْ بِرُّکَ عَلَىَّ اَیّامَ حَیوتى فَلا تَقْطَعْ بِرَّکَ عَنّى فى مَماتى

خدایا پیوسته در دوران زندگى نیکى تو بر من مى رسد پس نیکیت را در هنگام مرگ نیز از من مگیر

اِلهى کَیْفَ آیَسُ مِنْ حُسْن ِنَظَرِکَ لى بَعْدَ مَماتى وَ اَنْتَ لَمْ تُوَلِّنى اِلاّ الْجَمیلَ فى حَیوتى

خدایا من چگونه مأیوس شوم از اینکه پس از مرگ مورد حسن نظر تو واقع گردم در صورتى که در دوران زندگیم جز به نیکى سرپرستیم نکردى

اِلهى تَوَلَّ مِنْ اَمْرى ما اَنْتَ اَهْلُهُ وَعُدْ عَلَىَّ بِفَضْلِکَ عَلى مُذْنِبٍ قَدْ غَمَرَهُ جَهْلُهُ

خدایا سرپرستى کن کار مرا چنانچه تو شایسته آنى و توجه کن بر من به فضل خویش که همچون گنهکارى هستم که نادانیش سراپا او را فرا گرفته

اِلهى قَدْ سَتَرْتَ عَلَىَّ ذُنُوباً فِى الدُّنْیا وَ اَنَا اَحْوَجُ اِلى سَتْرِها عَلَىَّ مِنْکَ فى الاُْخْرى

خدایا براستى تو گناهانى را در دنیا بر من پوشاندى که من به پوشاندن آنها در آخرت محتاج ترم

اِذْ لَمْ تُظْهِرْها لاَِحَدٍ مِنْ عِبادِکَ الصّالِحینَ

با اینکه آشکارش نکردى براى هیچیک از بندگان شایسته ات

فَلا تَفْضَحْنى یَوْمَ الْقِیمَةِ عَلى رُؤُسِ الاْشْهادِ

اى خدا پس در روز قیامت در برابر دیدگان مردم مرا رسوا مکن

اِلهى جُودُکَ بَسَطَ اََمَلى وَ عَفْوُکَ اَفْضَلُ مِنْ عَمَلى

خدایا جود و بخششت آرزویم را گستاخ کرده و گذشت تو برتر است از عمل من

اِلهى فَسُرَّنى بِلِقاَّئِکَ یَوْمَ تَقْضى فیهِ بَیْنَ عِبادِکَ

خدایا مرا در آن روزى که میان بندگانت داورى کنى به دیدارت مسرور ساز

اِلهى اعْتِذارى اِلَیْکَ اِعْتِذارُ مَنْ لَمْ یَسْتَغْنِ عَنْ قَبُولِ عُذْرِهِ فَاقْبَلْ عُذْرى یا اَکْرَمَ مَنِ اعْتَذَرَ  اِلَیْهِ الْمُسیئُونَ

خدایا عذرخواهى من به درگاهت عذرخواهى کسى است که بى نیاز نشده از پذیرفتن عذرش پس عذر مرا بپذیر، اى بزرگوارترین کسى که گنهکاران به درگاهش معذرت خواهى کنند

اِلهى لاتَرُدَّ حاجَتى وَ لاتُخَیِّبْ طَمَعى وَ لاتَقْطَعْ مِنْکَ رَجاَّئى وَ اَمَلى

خدایا حاجتم را باز مگردان و طمعم را به نومیدى مکشان و امید و آرزویم را از درگاهت قطع مفرما

اِلهى لَوْ اَرَدْتَ هَوانى لَمْ تَهْدِنى وَ لَوْ اَرَدْتَ فَضیحَتى لَمْ تُعافِنى

خدایا اگر خوارى مرا خواسته بودى راهنمائیم نمى کردى و اگر رسوائیم را مى خواستى تندرستیم نمى دادى

اِلهى ما اَظُنُّکَ تَرُدُّنى فى حاجَةٍ قَدْ اَفْنَیْتُ عُمْرى فى طَلَبِها مِنْکَ

خدایا گمان ندارم که مرا بازگردانى در مورد حاجتى که عمر خویش را در خواستن آن از تو سپرى کردم

اِلهى فَلَکَ الْحَمْدُ اَبَداً اَبَداً داَّئِماً سَرْمَداً یَزیدُ وَ لا َبیدُ کَما تُحِبُّ و َتَرْضى

خدایا ستایش خاص توست ستایش ابدى جاویدان همیشگى که فزون شود ولى کم نگردد بدان نحو  که دوست دارى و خوشنود شوى

اِلهى اِنْ اَخَذْتَنى بِجُرْمى اَخَذْتُکَ بِعَفْوِکَ وَ اِنْ اَخَذْتَنى ِذُنُوبى اَخَذْتُکَ بِمَغْفِرَتِکَ

خدایا اگر مرا به جنایتم مأخوذ دارى من هم تو را به عفوت بگیرم و اگر به گناهم بگیرى من هم تو را به آمرزشت بگیرم

وَ اِنْ اَدْخَلْتَنىِ النّارَ اَعْلَمْتُ اَهْلَها اَنّى اُحِبُّکَ

و اگر به دوزخم ببرى بدوزخیان اعلام مى کنم که من تو را دوست دارم

اِلهى اِنْ کانَ صَغُرَ فى جَنْبِ طاعَتِکَ عَمَلى فَقَدْ کَبُرَ فى جَنْبِ رَجاَّئِکَ اَمَلى

خدایا اگر عمل من در جنب اطاعت تو کوچک است ولى آرزویم در کنار امید تو بزرگ است

اِلهى کَیْفَ اَنْقَلِبُ مِنْ عِنْدِکَ بِالْخَیْبَةِ مَحْروماً وَ قَدْ کانَ حُسْنُ ظَنّى بِجُودِکَ اَنْ تَقْلِبَنى بِالنَّجاةِ مَرْحُوماً

خدایا چگونه من از پیش تو محروم برگردم با اینکه چنان حسن ظنى من به جود و بخششت داشتم که مرا مورد رحمت خویش قرار داده با  نجات بازم خواهى گرداند

اِلهى وَ قَدْ اَفْنَیْتُ عُمْرى فى شِرَّةِ السَّهْوِ عَنْکَ وَ اَبْلَیْتُ شَبابى فى سَکْرَةِ التَّباعُدِ مِنْکَ

خدایا من عمرم را در حرص غفلت از تو سپرى کردم و جوانیم را در مستى دورى از تو از بین بردم و از اینرو

اِلهى فَلَمْ اَسْتَیْقِظْ اَیّامَ اغْتِرارى بِکَ وَرُکُونى اِلى سَبیلِ سَخَطِکَ

خدایا بیدار نشدم در آن روزگارى که به کرم تو مغرور بودم و به راه خشم تو متمایل گشته بودم

اِلهى وَ اَنَا عَبْدُکَ و َابْنُ عَبْدِکَ قائِمٌ بَیْنَ یَدَیْکَ مُتَوَسِّلٌ بِکَرَمِکَ اِلَیْکَ

خدایا من بنده تو و فرزند بنده توأم که در برابرت ایستاده و به وسیله کرم توبه درگاهت توسل جویم

اِلهى اَنَا عَبْدٌ اَتَنَصَّلُ اِلَیْکَ مِمَّا کُنْتُ اُواجِهُکَ بِهِ مِنْ قِلَّةِ اسْتِحْیائى مِنْ نَظَرِکَ وَ اَطْلُبُ الْعَفْوَ مِنْکَ اِذِ الْعَفْوُ نَعْتٌ لِکَرَمِکَ

خدایا من بنده اى هستم که مى خواهم از آلودگى آنچه بدان با تو روبرو شدم از بى حیایى خودم در پیش روى تو خود را پاک سازم و از تو گذشت مى خواهم زیرا گذشت وصف شناساى کرم تو است

اِلهى لَمْ یَکُنْ لى حَوْلٌ فَانْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِیَتِکَ

خدایا من آن نیرویى که بتوانم بوسیله آن خود را از نافرمانیت منتقل سازم ندارم

اِلاّ فى وَقْتٍ اَیْقَظْتَنى لِمَحَبَّتِکَ وَ کَما اَرَدْتَ اَنْ اَکُونَ کُنْتُ فَشَکَرْتُکَ

مگر در آن وقت که تو براى دوستیت بیدارم کنى و آن طور که خواهى باشم پس تو را سپاس گویم که مرا

بِاِدْخالى فى کَرَمِکَ وَ لِتَطْهیرِ قَلْبى مِنْ اَوْساخِ الْغَفْلَةِ عَنْکَ

در کرم خویش داخل کردى و دلم را از چرکیهاى بى خبرى و غفلت از خویش پاکیزه ساختى خدایا

اِلهى اُنْظُرْ اِلَىَّ نَظَرَ مَنْ نادَیْتَهُ فَاَجابَکَ وَ اْستَعْمَلْتَهُ بِمَعُونَتِکَ فَاَطاعَکَ

خدایا به من بنگر نگریستن کسى که او را خوانده اى و او پاسخت داده و به یارى خویش به کارش واداشته اى و فرمانبریت کرده

یا قَریبَاً لا یَبْعُدُ عَنِ المُغْتَرِّ بِهِ وَ یا جَواداً لایَبْخَلُ عَمَّنْ رَجا ثَوابَهُ

اى نزدیکى که دور نگردى از آن کس که بدو مغرور گشته و اى بخشنده اى که بخل نورزد از آنکس که امید نیکیش دارد

اِلهى هَبْ لى قَلْباً یُدْنیهِ مِنْکَ شَوْقُهُ وَ لِساناً یُرْفَعُ اِلَیْکَ صِدْقُه ُوَ نَظَراً یُقَرِّبُهُ مِنْکَ حَقُّهُ

خدایا دلى به من بده که اشتیاقش به تو موجب نزدیکیش به تو گردد و زبانى که صدق گفتارش به سوى تو بالا آید و نظر حقیقت بینى که همان حقیقتش او را به تو نزدیک گرداند

اِلهى إنَّ مَنْ تَعَرَّفَ بِکَ غَیْرُ مَجْهُولٍ وَ مَنْ لاذَ بِکَ غَیْرُ مَخْذُولٍ وَ مَنْ اَقْبَلْتَ عَلَیْهِ غَیْرُ مَمْلُوکٍ

خدایا کسى که بوسیله تو شناخته شد گمنام نیست و کسى که به تو پناهنده شد خوار نیست و کسى که تو بسویش رو کنى بنده دیگرى نخواهد بود

اِلهى اِنَّ مَنِ نْتَهَجَ بِکَ لَمُسْتَنیرٌ وَ اِنَّ مَنِ اعْتَصَمَ بِکَ لَمُسْتَجیرٌ وَ قَدْ لُذْتُ بِکَ یا اِلهى

خدایا براستی هر کس به تو راه جوید راهش روشن است و هر که به تو پناه جوید پناه دارد و من اى خدا به تو پناه آورده ام

فَلا تُخَیِّبْ ظَنّى مِنْ رَحْمَتِکَ و َلا تَحْجُبْنى عَنْ رَاْفَتِکَ

پس گمانى را که به رحمتت دارم نومید مکن و از مهر خویش منعم مکن

اِلهى اَقِمْنى فى اَهْلِ وِلایَتِکَ مُقامَ مَنْ رَجَا الزِّیادَةَ مِنْ مَحَبَّتِکَ اِلهى

خدایا جاى مرا در میان دوستدارانت جاى آن دسته از ایشان قرار ده که امید افزایش دوستیت را دارند

اِلهى و َاَلْهِمْنى وَلَهاً بِذِکْرِکَ اِلى ذِکْرِکَ وَ هِمَّتى فى رَوْحِ نَجاحِ اَسْماَّئِکَ وَ مَحَلِّ قُدْسِکَ

خدایا در دلم اندازه شیدایى و شیفتگى ذکر خود را پیاپى و همتم را در نشاط فیروز شدناسمائت  و محل قدست قرار ده

اِلهى بِکَ عَلَیْکَ اِلاّ اَلْحَقْتَنى بِمَحَلِّ اَهْلِ طاعَتِکَ و َالْمَثْوَى الصّالِحِ مِنْ مَرْضاتِکَ

خدایا به حق خودت بر خودت سوگند که مرا به محل فرمانبرداریت جایگاه شایسته اى از مقام خوشنودیت برسانى

فَاِنّى لا اَقْدِرُ لِنَفْسى دَفْعاً وَ لا اَمْلِکُ لَها نَفْعاً

زیرا که من قادر بر دفع چیزى از خود نیستم و مالک سودی هم برایش نیستم

اِلهى اَنَا عَبْدُکَ الضَّعیفُ الْمُذْنِبُ وَ مَمْلُوکُکَ الْمُنیبُ

خدایا من بنده ناتوان گنهکار تو و مملوک زارى و توبه کننده به درگاهت هستم

فَلا تَجْعَلْنى مِمَّنْ صَرَفْتَ عَنْهُ وَجْهَکَ وَ حَجَبَهُ سَهْوُهُ عَنْ عَفْوِکَ

پس مرا در زمره کسانى که روى از آنها گرداندى و غفلتشان مانع از گذشت تو گشته قرارم مده

اِلهى هَبْ لى کَمالَ الاِنْقِطاعِ اِلَیْکَ وَاَنِرْ اَبْصارَ قُلُوبِنا بِضِیاَّءِ نَظَرِها

خدایا بریدن کاملى از خلق بسوى خود به من عنایت کن و دیده هاى دلمان را به نور توجهشان

اِلَیْکَ حَتّى تَخْرِقَ اَبْصارُ الْقُلوُبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ اِلى مَعْدِنِ

به سوى خود روشن گردان تا دیده هاى دل پرده هاى نور را پاره کند و به مخزن اصلى

الْعَظَمَةِ وَ تَصیرَ اَرْواحُنا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِکَ

بزرگى و عظمت برسد و ارواح ما آویخته به عزت مقدست گردد

اِلهى وَاجْعَلْنى مِمَّنْ نادَیْتَهُ فَاَجابَکَ وَ لاحَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلالِکَ فَناجَیْتَهُ سِرّاً وَ عَمِلَ لَکَ جَهْراً

خدایا قرارم ده از کسانى که او را خواندى و پاسخت داد و در معرض توجه قرارش دادى و او در برابر جلال تو مدهوش گشت و از این رو در پنهانى با او به رازگویى پرداختى ولى آشکارا برایت کار کرد

اِلهى لَمْ اُسَلِّطْ عَلى حُسْنِ ظَنّى قُنُوطَ الاْیاسِ وَ لاَ انْقَطَعَ رَجاَّئى مِنْ جَمیلِ کَرَمِکَ

خدایا به خوش بینى من ناامیدى را مسلط مکن و امیدم را که به  کرم نیکویت دارم قطع مکن

اِلهى اِنْ کانَتِ الْخَطایا قَدْ اَسْقَطَتْنى لَدَیْکَ فَاصْفَحْ عَنّى بِحُسْنِ تَوَکُّلى عَلَیْکَ

خدایا اگر خطاهایم مرا از نظرت انداخته  پس بدان اعتماد خوبى که به تو دارم از من درگذر

اِلهى اِنْ حَطَّتْنِى الذُّنُوبُ مِنْ مَکارِمِ لُطْفِکَ فَقَدْ نَبَّهَنِى الْیَقینُ اِلى کَرَمِ عَطْفِکَ

خدایا اگر گناهانم بواسطه بزرگواریهاى لطفت مرا بى مقدار ساخته ولى در عوض یقین به بزرگ توجه تو مرا هشیار کرده

الهى اِنْ اَنامَتْنِى الْغَفْلَةُ عَنِ الاِسْتْعِدادِ لِلِقاَّئِکَ فَقَدْ نَبَّهَنِى الْمَعْرِفَةُ بِکَرَمِ آلاَّئِکَ

خدایا اگر بى خبرى از آماده شدن براى دیدارت مرا به خواب فرو برده ولى در عوض معرفت به بزرگ نعمتهایت مرا بیدار کرده

اِلهى اِنْ دَعانى اِلَى النّارِ عَظیْمُ عِقابِکَ فَقَدْ دَعانى اِلَى الْجَنَّةِ جَزیلُ ثَوابِکَ

خدایا اگر بزرگ کیفرت مرا به دوزخ مى خواند ولى در مقابل پاداش فراوانت مرا به بهشت دعوت مى کند

اِلهى فَلَکَ اَسْئَلُ وَ اِلَیْکَ اَبْتَهِلُ وَ اَرْغَبُ و َاَسْئَلُکَ اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ

خدایا پس از تو خواهم و بسوى تو زارى کنم و بگریم و از تو خواهم که درود فرستى بر محمد و آل محمد

وَ اَنْ تَجْعَلَنى مِمَّنْ یُدیمُ ذِکَرَکَ و َلا ویَنْقُضُ عَهْدَکَ وَ لایَغْفُلُ عَنْ شُکْرِکَ وَ لایَسْتَخِفُّ بِاَمْرِکَ

و مرا از کسانى قرارم دهى که پیوسته به یاد توأند و  پیمانت را نمى شکنند و از شکر تو غافل نشوند و دستور تو را سبک نشمارند

اِلهى وَ اَلْحِقْنى بِنُورِ عِزِّکَ الاْبْهَجِ فَاَکُونَ لَکَ عارِفاً وَ عَنْ سِواکَ مُنْحَرِفاً

خدایا برسان مرا به نور درخشان عزتت تا عارف به ذاتت باشم و از غیر تو روگردان باشم

وَ مِنْکَ خاَّئِفاً مُراقِباً یا ذَاالْجَلالِ و َالاِْکْرامِ و َصَلَّى اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ

و از تو ترسان و نگران باشم اى صاحب جلالت و بزرگوارى و درود خدا بر محمد

رَسُولِهِ وَ الِهِ الطّاهِرینَ وَ سَلَّمَ تَسْلیماً کَثیراً.

پیامبرش و بر آل پاکش باد و سلام بسیار بر ایشان باد.