« خطبه عليا مخدره حضرت زينب کبري سلام الله عليها ، در کوفه »

استاندار شهر حمص .

نوشته شده توسطحسینی واعظ 1ام آبان, 1394

امیرالمومنین (علیه السلام) در شهر حمص یک استانداری داشت. (شهر حمص سومین شهر بزرگ سوریه –شام آن زمان- است. همان که الان جنایت کاران تکفیری به نام اسلام، آن جا را تسخیر کردند و رفتارهایی را انجام می دهند که هیچ انسانی نمی تواند برایش توجیه [انسانی] کند و اصلا انسانی نیست و آن ها به نام دین تمامش می کنند) امیرالمونین (علیه السلام) استانداری را به آن جا فرستادند. مردم آمدند علیه استاندار شکایت کردند و شکایتشان این بود که این آقا صبح ها دیر سر کار می آید. (بزرگوارانی که امانت دار پست های اداری تان هستید، یادتان باشد چند دقیقه ای هم دیر رفتن به معنای این است که من در آن امانتی که به من سپرده شده است نتوانسته ام امانتدار شایسته ای باشم). [شکایت کردند به امیرالمونین که این استاندار] شب ها اصلا پیدایش نیست و اینکه در طول هفته یک روز را تعطیل می کند. امیرالمونین (علیه السلام) برآشفته شد که چرا حقوق مردم این گونه نادیده گرفته می شود؟! استاندار را فراخواند و آمد خدمت حضرت امیر (علیه السلام). حضرت فرمود که شکایت شده از شما و شکایت هم این است. استاندار از حضرت اجازه خواست و گفت: من در این سه مورد، عذر دارم: صبح ها دیر می آیم چون در خانه وظیفه ی پختن نان با من است. تا وقتی که خمیر آماده پختن بشود زمان می برد. من هم این وظیفه را دارم و باید انجام بدهم؛ اما از آن طرف هر مقدار لازم باشد در خدمت مردم می مانم. اما در مورد شب ها. آقا جان ما یک چیزی از شما یاد گرفته ایم و آن هم اینکه روزمان را تقسیم کنیم. بخشی از روزم را در خدمت مردم هستم؛ اما بخشی دیگر را می خواهم خودم را احیا کنم برای فردا، نیاز به ارتباط با خدا دارم و این وقت شخصی را برای عبادت اختصاص داده ام و ترجیح دادم که خیلی اعلام نکنم که آن ساعت چه کار می کنم. و ما چرا در هفته یک روز نیستی؟ گفت: شرمنده ام، من کلا یک دست لباس دارم. روز جمعه هم که باید نماز جمعه حضور پیدا کنم (در زمان حضور امام معصوم نماز جمعه واجب است) و لذا روز شنبه چون خانمم لباسم را می شوید، لباس برای حضور سر کار ندارم. حضرت یک هزینه ای را برای لباس دادند و گفتند این را باید جبران کنید و آن دو عذر هم ایراد نیست. هزار درهم هم در اختیارش قرار داد و گفت یک مقداری به زندگی ات برس. استاندار به حمص برگشت و گفت مسلمان ها رفته بودم خدمت امیرالمومنین (علیه السلام)، شما شکایت من را کرده بودید. (انتقادپذیریش را دقت کنید، استاندار امیرالمومنین را برای جرایمی که نداشت زیر سوال برده بودند) گفت مردم اولا خیلی تشکر می کنم فرصتی شد من بروم خدمت امامم عرضه بدارم و مطمئن شوم که در حق شما خیانت نمی کنم. دوم، آقا در حق شما لطف کرد و یک مبلغ را خدمت شما لطف کردند و الان من یک استاندار پولدار هستم. فایده ام برای شما چیست: فقرا به استانداری بیایید و پول هایتان را دریافت کنید. هزار درهم را بین مردم تقسیم کرد. کمی از آن باقی ماند و وقت کاری تمام شد، به منزل رفت و خانمش به او گفت چه گذشت؟ چه طور بود؟ تعریف کرد. (اینجا هم قابل توجه است خانم ها بدانند که همراهی با تدین همسر بسیار اهمیت دارد). گفت یک مبلغی باقی مانده است. اگر شما چیزی نیاز دارید تقدیم کنم. خانم گفت نه فقط پیشنهادی دارم: زشت است استاندار امیرالمومنین(علیه السلام) نانوایی کند. این پول را به کسی بده و غلامی خریداری کن و کارهای این طوری را به او محول کن. گفت اجازه بده شاید کار لازم تری بشود انجام داد. در همان زمان فقیری در زد. پول را به فقیر داد و به خانمش گفت که نگفتم ممکن است کار لازم تری پیش بیاید، حالا کدامش بهتر است؟ خانمش هم گفت مسلما این یکی بهتر است.
چرا؟ و الباقیات الصالحات خیر. آنچه ما تقدیم می کنیم به نیازمندان، فراموش نکنید –من همیشه این را عرض می کنم- آنچه ما تقدیم نیازمندان می کنیم، لطف در حق آنها نیست، لطف در حق خود ما است. اولا آن یک سرمایه گذاری است که می ماند. ثانیا آدم نیازمند باری را از روی دوش من و شما برداشته است؛ کسی در جامعه اسلامی نیاز داشته باشد، موجب ضمان من و شماست، موجب سرافکندی کسانی است که می توانستند و کمک نکردند. کمک به فقرا برای انسان مسلمان افتخار است.
آنچه ما تقدیم نیازمندان می کنیم، لطف در حق آنها نیست، لطف در حق خود ما است.
عرض میکردم؛ فقط همان حدی که حضرت به او اجازه داده بود لباس تهیه کند، تهیه کرد .


فرم در حال بارگذاری ...