« السلام علیک یا اباعبدالله الحسینکرامات حسینی »

نوشته شده توسطحسینی واعظ 3ام آذر, 1391

تا به قتلت عدو شتاب گرفت چرخ را سخت اضطراب گرفت
ریخت خون مقدّست به زمین آسمان زاشك آب گرفت
ابر خون ماه عارضت پوشاند همه گفتند آفتاب گرفت
ناله مصطفی به گوش رسید موج خون زچشم بوتراب گرفت
شد سیه رنگ آسمان از خشم كه زخونت زمین خضاب گرفت
آن تن پاره پاره را دربر گه سكینه گهی رباب گرفت
شست زینب زاشك جسمت را بلكه از چشم خود گلاب گرفت
بر تن پاره پاره داد سلام زآن بریده ‏گلو جواب گرفت
هردم از زخم بي‏حساب تَنَتْ خم شد و بوسه بي‏حساب گرفت

شعر از غلامرضا سازگار


فرم در حال بارگذاری ...